HOW DREAMS MAY COME

طبقه بندی موضوعی
کلمات کلیدی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مشق شب» ثبت شده است

نه دقیقا!

۱۱
تیر


گریه نمی کند. به هیچ وجه. گریه هایش را قبلا کرده است. خبری از ناله و مویه و بغض هم نیست... فقط توی تاریکی، خیره می شود به روبرو. افکار تاریک و شوم؟ نه. آن فکرهای شوم را قبلا از سر گذرانده و تا تهشان رفته است. قبل خودکشی. همان افکاری که به قول خودش، باور نمی کرده در ذهنش وجود داشته باشند. الان فقط یک موجود است. نه با هدف و نه بی هدف. نه غمگین و نه شاد. نه رویاپرداز و نه بی رویا. نه جاه طلب و نه بدون جاه. نه افسرده و نه شاد. فقط یک موجود است که شب ها توی تاریکی، به روبرو خیره می شود.

اولین بار باهارمست دعوت کرد به تماشا کردنش. هر کجا هست خدایا به سلامت دارش.

چه قدر خوب که بازیگر نقش الینور، جسیکا چستینی بود با یک نگاه خالی کویری. چه قدر خوب که مادرش ایزابل هوپر بود با یک هیولای رام شده. مادری که هر وقت عصبی بود، می نشست جلوی پله های خانه و بیرون را  تماشا می کرد.  کار دیگری از دستش بر نمی آمد... خواهری داشت که قبل ها سودای بازیگر شدن داشته، ولی الان یک مادر مجرد تنهاست که یک پسر بچه هشت ساله دارد و یک کار نیمه وقت در کتابخانه... جایی از فیلم، دوستی از خواهر می پرسد: پس رویاهات چی شدن؟ چر دنبال بازیگری نرفتی؟ خواهر دست و پایش می شود. از محیط دور می شود. انگار کسی تعدی کرده باشد به آرامش و امنیتش. الینور همه این ها را می بیند. به سمت خواهر می رود و بی هوا، هر دو تصمیم می گیرند که دوستی با آن آدم را کنار بگذارند.

فیلم، داستان همراه شدن با سرگذشت آدم هایی ست که شکست خورده اند و همه  در روزه سکوت تنهایی خود، به سر می برند. بدون اینکه در جستجوی گشتن و پی بردن و فهمیدن معنا و مفهوم زندگی و اتفاقاتی که برایشان افتاده است، باشند. با حقیقت مواجه می شوند، چون چاره دیگری ندارند. بدون اینکه سودای تازه ای بسازند و یا به آینده و عاقبت کاری که انجام می دهند، بیندیشند، با خلاهای درونشان چشم در چشم می شوند. خلاها را به مبارزه نمی طلبند، بلکه در سکوت، کنار خلاها می نشینند.

الینور (جسیکا چستین) در ابتدا از مرد سابق زندگیش فرار می کند. از مواجه شدن با او هراس دارد و هربار خبری از مرد می رسد، الینور نفس نفس زنان وجود او را نفی می کند... به تدریج که یاد خاطرات عاشقی خودش و مرد می افتد، وقتی یاد خاطر سبکبار و شادش به هنگام بودن مرد می افتد، به سوی مرد کشیده می شود. این بار ولی مرد است که الینور را از خودش می راند. مرد در مقابل الینور جبهه می گیرد و الینور را دفع می کند و چه چیزی تحقیر آمیز تر و خراشنده تر از این برای الینور زخم خورده؟ 

اما غرور الینور جریحه دار نمی شود، چون دیگر غروری برای الینور باقی نمانده است. خوب می داند که راه رهایی اش و شاید نقطه بی بازگشتش از زندگی گذشته، صحبت کردن با مرد است. در خالی ترین و تنهاترین زمانش، یواشکی به خانه مرد می رود و مرد را که خواب است و مثل جنین توی کاناپه توی خودش فرو رفته ، تماشا می کند. مرد بیدار می شود و زن داستان عذاب وجدان و زخم های تحقیر شده اش را برای مرد بازگو می کند. زمانی که آرام شد، زمانی که توسط مرد شنیده شد و زمانی که مرد به خواب رفت، ملحفه را روی مرد می کشد و آرام از خانه خارج می شود. الینور اما این بار آرام و سبک است. این بار تصمیم می گیرد فرار نکند. به جای فرار کردن، به سمت فرصت هایی که روبرویش در زندگی قرار دارند، برود.

استاد سیاه پوست جذابی دارد که متنفر است از تدریس کردن در دانشگاه و درس دادن ک... هایی به نام روان شناسی موفقیت در زندگی. اما یاد گرفته که در لحظه، چشمانش را ببندد، بلند شود و برود در جایگاه استادی و مباحث را به بهترین شکل برای دانشجویان  بیان کند... 

گوش نسل ما و نسل قبلی ما، پر بود از این داستان ها و فکت ها و نصیحت ها و پندهایی که خواستن، توانستن است. جبرهایی که تاکید می کردند که باید به دنبال آرزوهایت و رویاهایت بروی و شکست مقدمه پیروزی است و ...  چه خوب که داستان هایی از این دست برای ما ساخته می شوند و خلق می شوند تا یادمان بیفتد، گاهی فقط لازم است آرام بگیریم و سوار امواج زندگی و فرصت هایی که خودشان به سمتمان می آیند، شویم. داستان هایی که یادمان می آورند که نگاه خالی و کویری هم آنچنان زشت نیست و می تواند زیبا باشد. نترسیم از بد حوادث. 


و فیلم خوبی است چون یادمان می اندازد که اگر قرار است تنهایی یک زن را نشان بدهیم، لازم نیست طوفان راه بیندازیم و شسکتن شیشه و کرکره های خانه زن را نمایش دهیم. لازم نیست کلی برگ زرد، دور صورت کوچک قشنگ دفرمه زن بریزیم و یا شکسته شدن کمرش در میان بیقوله ها را یادآور شیم.

 #رگ_خواب

  • ۰ نظر
  • ۱۱ تیر ۹۶ ، ۱۲:۲۳
  • ۲۱۹ نمایش
  • tea.em